ღ♥*•سرزمین آرزوها•.ღ*•

اگر خدا آرزویی را در دل تو انداخت بدان توانایی رسیدن به آن را در تو دیده...

ღ♥*•سرزمین آرزوها•.ღ*•

اگر خدا آرزویی را در دل تو انداخت بدان توانایی رسیدن به آن را در تو دیده...

کودکان شهید

خداوند کودکان را خیلی دوست دارد. وقتی پدر یا مادر بوسه ای برگونه کودکش می زند برای او حسنات نوشته می شود. رسول خدا (ص) فرمود: «اگر خواستید دعایتان مستجاب شود کودکان را در جمع خود قرار دهید تا آمین بگویند.» شهادت کودکان در کربلا نشان داد برای پاسداری از دین، بچه ها هم می توانند سهم داشته باشند. همین شهادت ها بود که مردم را بیدار کرد و ستمگران را رسوا نمود. یکی از کودکانی که در تاریخ کربلا درخشید، عبدالله فرزند امام حسن (ع) است. امام حسین (ع) به بانوان فرموده بود: «نگذارید این کودک از خیمه بیرون بیاید.» اما وقتی امام حسین(ع) تنها شد و دشمن آن حضرت را محاصره کرد و از اسب به زمین انداخت؛ این کودک به سوی عمو آمد و مثل یک مرد در مقابل دشمن ایستاد و گفت: «نمی گذارم عمویم را بکشید.» دشمن سنگدل هم با شمشیری دست کودک را جدا کرد. عبدالله خودش را روی سینه امام حسین (ع) انداخت و در آغوش عمو به شهادت رسید. به جز عبدالله کودکان دیگری هم با خون خود تاریخ کربلا را نوشته اندکه خوشبوترین آنها کودک شش ماهه- حضرت علی اصغر (ع) – است که در پیشگاه خداوند خیلی آبرو دارد به باب الحوایج مشهور است.   

کربلا فقط مردانی بزرگ نداشت بلکه بزرگمردان و بزرگزنان کوچکی نیز داشت:علی اصغر...رقیه......عبدالله....سکینه......دوطفلان مسلم و...... 

آنها را هم از یاد نبریم آنان هم  بچه های فاطمه بودند  

طفلان مسلم......ادامه مطلب فراموش نشه + نظر 

................................................................................................................................

................................................................................................................................ 

روز عاشورا امام حسین (ع) و یارانش شهید شدند. زنان و کودکان را به اسارت بردند. ابتدا به کوفه و از آنجا به شام بردند. ابن زیاد به خاطر کینه ای که با مسلم بن عقیل داشت، کودکان او را در کوفه زندانی کرد. او دستور داد؛ این دو پسر 10 و 12 ساله را در زندان اذیت کنند. بچه ها در زندان ازخدا کمک می خواستند و با نماز و روزه، سختی زندان را تحمل می کردند.  

یک سال گذشت. روزی برادر کوچک تر به برادر بزرگ ترگفت: «خیلی دلم تنگ شده است! بیا امشب خودمان را به زندانبان معرفی کنیم! » آن شب زندانبان که آمد بچه ها به او گفتند: «آیا تو محمد (ص) را می شناسی؟» زندانبان گفت: «آری او پیامبر من است.» بچه ها گفتند: «آیا جعفر طیار را می شناسی؟!» گفت: «آری او در راه خدا دست هایش را داد و خداوند به جای دو دست، دو بال به او داد تا در بهشت پرواز کند.» دوباره گفتند: «آیا علی (ع) را می شناسی؟» گفت: «آری او داماد و جانشین پیامبر (ص) است.» گفتند: «آیا عقیل را می شناسی؟» گفت: «آری او برادر علی (ع) است.» بچه ها گفتند: «ما از این خانواده ایم، ما کودکان مسلم بن عقیل هستیم.» زندانبان وقتی بچه ها را شناخت؛ خیلی ناراحت شد. خود را روی پای بچه ها انداخت و عذرخواهی کرد. خطر را به جان خرید و تصمیم گرفت بچه ها را آزاد کند. غذا برایشان تهیه کرد و راه را به آنان نشان داد. آنان را سفارش کرد که شب ها راه بروند و روزها بخوابند تا به دست مأموران گرفتار نشوند. 

 بعد از مدتی پیاده روی، بچه ها به خانه ای رسیدند.در را زدند. بانویی در را باز کرد؛ سلام کردند و پرسیدند: «آیا محمد (ص) و علی (ع) را می شناسی.» زن گفت: «آری اینها رهبران من هستند.» بچه ها گفتند :«ما بچه های این خانواده هستیم که از زندان فرار کرده ایم. امشب را به ما اجازه بده تا استراحت کنیم. زن گفت: «شوهری دارم تبهکار؛ می ترسم از راه برسد به شما آسیب برساند.» بچه ها گفتند: «اجازه بده فقط همین امشب مهمان تو باشیم.» زن برایشان غذایی تهیه کرد و آنان را به غذا دعوت کرد. بچه ها گفتند: «اکنون وقت نماز است.» اول نماز خواندند و بعد بر سر سفره نشستند. سپس به اتاق استراحت رفتند. شب به نیمه رسیده بود. حارث همان مرد تبهکار به خانه آمد، زن از او پرسید: «چرا عصبانی هستی؟» گفت: بچه های مسلم از زندان فرار کرده اند. هرچه گشته ام، نتوانستم آنها را پیدا کنم! ابن زیاد برای کسی که آنها را پیداکند، جایزه تعیین کرده است.» هرچه زن و شوهرش را نصیحت کرد فایده نداشت. مرد ناگهان صدای گریه ای شنید. چراغ را برداشت و به دنبال صدا رفت تا ببیند صدا از کجاست. باور نمی کرد که بچه های مسلم در خانه او باشند. بچه ها را با طناب بست و به خواب رفت. 

 فردا صبح آنها را بر لب رود فرات برد. شمشیرش را به دست پسرش داد و گفت: «سر از تن بچه ها جدا کن.» بچه ها گفتند: «به خدا ما گناهی نکرده ایم.» جوان پاک دل از دستور پدر نافرمانی کرد و از آنجا فرار کرد. حارث غلام سیاهی داشت. شمشیر را به دست او داد تا او این جنایت را انجام دهد. بچه ها گفتند: «ای غلام، تو خیلی شبیه بلال حبشی اذان گوی پیامبر (ص) هستی. تو را به حق بلال ما را نکش ما گناهی نداریم.» غلام هم شمشیر را انداخت و فرار کرد. حارث خودش جلو آمد و هرچه بچه ها التماس کردند، اثر نکرد. حارث گفت: «حرف آخرتان را بزنید و آماده کشتن شدن باشید.» بچه ها گفتند: «اجازه بده وضو بگیریم و ساعت آخر عمر را با نماز به پایان ببریم.» وضو گرفتند و نماز خواندند و در آغوش هم به شهادت رسیدند. خداوند قاتلان حسین (ع) و یارانش را لعنت کنید.   

نظرات 93 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:22

چیه گفتم گل و بلبلی ترسیدی نترس من اینجام

نترس من از چیزی نمیترسم
تو کجایی؟؟؟!

شیما دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:25 http://www.shimanarges.blogfa.com

▒▒▒▒▒▒▒██▒▒▒▒███▒▒▒▒██
▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██▒█▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓█▓▓▓▓▓▓▓█▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓█▓▓▓▓▓▓█▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓██▓▓▓▓▓██▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒█▓█▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒███▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒▒█▒▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓███▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓█▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓█▓▓▓█
▒▒██▓▓▓█▓▒▒▒██▒██▒▒▒▓█▓▓▓██
▒█▓▓▓▓█▓▓▒▒█▓▓█▓▓█▒▒▓▓█▓▓▓▓█
█▓██▓▓█▓▒▒▒█▓▓▓▓▓█▒▒▒▓█▓▓██▓█
█▓▓▓▓█▓▓▒▒▒▒█▓▓▓█▒▒▒▒▓▓█▓▓▓▓█
▒█▓▓▓█▓▓▒▒▒▒▒█▓█▒▒▒▒▒▓▓█▓▓▓█
▒▒████▓▓▒▒▒▒▒▒█▒▒▒▒▒▒▓▓████
▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒████▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓████
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█
مرسی از حضور سبزت
بای بای

ممممنون
بابای

مریم سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 http://maryampardis.blogfa.com

سلااام .
دیدم از اغلب ئخترا بدت میاد . گفتم دوستی چه سود!!!!!!
با اجازت چنتا از ال بی داخل وبلاگتو لینک کردم
ما که نفهمیدیم بی ال چیه !
فعلن

سلااام
از کجا معلوم که شما جزو اون اغلبه باشید؟؟؟؟
بی ال یعنی دوست داشتن یکی از جنس خودت.پسر با پسر...دختر با دختر.البته دخترا رو فکر نکنم این طوری باشن
بای

سعید سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:34

منم همینجا زیر سایت.
جمله بندی؟ گفتم منظورم گل واقعی بوده عزیز.
ایول این مریمه دختر باحالیه دمش گرم اقدر خوشم اومده ازش.

چرا با ابهام حرف میزنی؟؟
به هر حال ممنون که همیشه سر میزنی

سعید چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 18:00

کجاش ابهام داره؟ بیخیال آیکیوهه تو داری؟
درسات بوخون مخوام دوماتت کنم.
یه دختره را نظر کردم واست اگه معدلت ۲۰ شد میکنمش تو پاچت!
شوخیه بابا. جوری حرف مزنم که منظورمو نفهمی.
داش محسن

همش ابهامه....معدل دوم دبستانت چند شده؟
کجایی هستی با این حرف زدنت؟
دست شما درد نکنه.اگه بیست نشم نمیدی؟
پس اصلا حرف نزن که هیچی نفهمم
داش محسن؟؟؟؟؟!!!!!!!

سعید چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 18:01

یادم رفت سلام کنم حالا ساااام

علیک سلام

شیما پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 http://www.shimanarges.blogfa.com

سام علیک
من اپم(حال میکنی به جای اینکه بشینم درس بخونم هی فرت و فرت اپ
میکنم)
خوشحال میشم بیای(میدونم دیر میای چه میشه کرد باس بشینی درسارو
قشنگ خر بزنی!! بحر حال وظیفم بود خبرت کنم)
عززززززززززت زیاد

سلام
چی شده شیما داری لات میشی
وقتی کارنومه رو گرفتی می فهمی درس نخوندن یعنی چه
باشه حتما بهت سر میزنم
زت زیاد

مریم پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 http://maryampardis.blogfa.com

سلام . خوبی؟
چرا تو دخترا اینجوری نیست ؟ اتفاقا من اینجوریم بی ال ! از کجا این کلمه رو ساختین ؟ ؟ !!
راستی امتحانا چطورن ؟ آسون یا ...
نگفتی که کودوم رشته ای ، ترسیدی اطلاعاتی باشم!!!!
مهم نیست
فعلن

سلام.ممنون
نمیدونم از خودت بپرس.پس هم دردیم.ما نساختیمش وقتی اومدیم ساخته شده بود
آسونن ولی درست هر جا که ما نخوندیم سوال میدن
خودت هم نگفتی.حداقل یا رشته یا دانشگاه یکی رو بگو.ما فقط از خدا میترسیم.همین
بای

داریوش شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:21 http://dariush1.blogfa.com

سلام جیگر
آپم اگه میتونی یه سر بزن

سلام داریوش جان
چشم حتما

سعید شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 18:47

اگه ۱۹ هم بیشی بهت میدم. خیلی هواتو دارم واسه همه اینجور تا نمیکنما.
میگی کجایی هستم دمت گرم بابا یه ترمه داری منو هرروز میبینی...
نشناختی باس مگم منم دانشگا یزد درس موخونمو یکی دانشجوهای مجتمع انسانیم همونی که کنار خوابگاه پسرا> کنار نعل اسبیه. دم درش بانک تجارته و.. حالا باور کردی؟

مشکل اینجاست که ۱۹ هم نمیشم.
خیلی بد شد.من که تو رو ندیدم امیدوارم تو هم منو نبینی.این روزا که میدونی به کسی نمیشه اعتماد کرد.شاید تو هم یکی از این یقه گیرا باشی.
حرفایی که بعد ۲۲ خرداد توی وب قبلی و توی یکی دیگه از وبلاگ ها زدم دردسر ساز شده.چند نفر ما رو تهدید کردن که پیدات میکنیم و از این جور حرفا.مثلا خواستن بچه بترسونن......
این روزا حتی به بابای خودت هم نمیتونی اعتماد کنی.
خوابگاهی هستی؟

ارسلان یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:48 http://11arsi.blogfa.com

سلام آریا جون خوبی داداش دلم برات تنگ شده بود چرا بهم سرنمیزنی پس
میگم این وب اطلاع رسانی بچه های بی ال هم کشکه دیگه خواب برید ببینید کی آپ کرده کی نکرده اوکی
بابا شوخی کردم
راستی آریا جون اگه میخوای بدونی دو سه روز گذشته کجا و با کیا بودم یه سر به وبم بزن
منتظرتم فعلا

سلام ارسلان جون
خودت دانشجویی بهتر میدونی چی میکشیم تو این روزای امتحان.من تا به حال به این وب سر نزدم اما فکر نکنم موثر باشه
چشم داداشی حتما پیشت میام
بای

کوروش یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:48

سلاااااااااااااااام چطورررررررری [تعجب]

با موضوع لحظه های رویایی

اپـــــــــــــــــــم [گل]

سلاااااااااااااااااااام.مرسی
دفعه قبل که اومدم وبت نمیدونم تعطیل شده بود یا هک
اما بازم میام

شایان بی ال دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 00:43 http://www.shayanbl.blogsky.com/

سلام....

دوباره اومدم....

این بار پربار تر از قبل....

سلام......
بهت سر میزنم......
ببینم چی کردی.....

سعید دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:30

سلام
منم تو رو نبینم! بی معرفت!!!
تو هم منو دیدی اما چون نمیدونی کی هستم میگی ندیدی.
نه بابا من و چه به پاچه گرفتن آخ ببخشد یقه گرفتن:-)
میخواسن بترسوننت بابا محلشون نذار اما دیگه هم کارتو سیاست نباشه
چون تو سیاست همیشه مردم ضرر میکنن چون زورشون به قویا نمرسه ضعیفا رو میچلونن...
پارسال تو امتحان معارف سالن فجر بودیم بعد که بیرون اومدیم تظاهرات بود اما من داشتم میرفتم خونه که یگان ویژه منم رو زد که اصلا تو تظاهرات نبودم واسه همینه مگم ضعیف کشی میکنن:-(
فقط میدونم ورودی جدیدو صفر کیلومتری دیگه رشتتو نمیدونم چی میخونی

سلام
ببینی که چی بشه؟ یقه بگیری؟همه ی بسیجی ها همینجورن.
این همه دانشجو حالا از کجا معلوم که تو رو دیده باشم.در ضمن تو کدوم طرفی هستی؟ کدوم مجتمع؟
اتفاقا من عاشق سیاستم.بچه که بودم اصلا خوشم نمیومدا اما حالا عاشقشم.
حقته.چرا توی تظارات نبودی.چرا مردم رو تنها گذاشتی؟؟؟؟ من که آرزومه یکی بخورم چارسال دیگه که بزرگ شدیم بچه دار شدیم به بچه هامون بگیم ما هم از دست این مزدورا کتک خوردیم. ما هم تو این پیروزی دست داشتیم.حالا این همه باباهامون افتخار میکنن زمون شاه بودن بذار ما هم واسه بچه هامون افتخار کنیم.
از کجا فهمیدی صفرم؟

مریم سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 http://maryampardis.blogfa.com

سلااام . خوبی؟
زرنگ ؟؟؟؟؟؟؟ من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه حرفا!!!!!!!!!!!!
ال بی؟؟؟؟؟

سلام.ممنون
چی میگی؟؟؟؟؟؟؟ تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه حرفی؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم دفعه ی سومه که میگم ال بی نه بی ال.

مریم سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 http://maryampardis.blogfa.com

سلام .
آشنا درومدی با یکی از دوستات ؟؟؟؟؟ بابا ایول . پیدا کردم یه هم دانشکده ای توی وبلاگ اونم اینجا مث پیدا کردن لنگ کفشت تو روضه هست!!!!!
ترم اولی؟؟؟ آره ؟ حالا از کدوم رشته ؟
انقد از سیاست بگو تا چند روز که ۷ روز نیومدی تو وبت دوستات یعنی همون ال بیه بی اله چیه اینا بگن که گرفتنت ، خوشت میاد اینجوری؟؟؟

سلام
نه بابا فقط هم دانشکده ایه من ندیدمش. تو که نمیگی از کجا هستی.
بزار ما رو بگیرن همه رو که گرفتن ما هم روش.چرا اینقدر ترسو هستی؟؟؟؟؟؟

سعید سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:20

سلام
حقمه.. من بسیجیم که باشم! کتک افتخاره؟ من که بسیجیم پس بیا من
بزنمت چند سال دیگه پیش بچت پز بده کتک خوردی D-;
هان مریم خانم شما گیر من میفتی واسا ....اطلاعات میدی هان؟
بابا این آریا میترسه بخوریش واسه همین رشتشو نمیگه بهت.
مخوای برم تو وب مریم رشتتو بگمش؟ اما نمخوام جلو یه دختر ضایع بشی

سلام
معلومه از ادبت معلومه داره دادا میزنه که بسیجی هستی اونم از نوع مخلصش.بحث کتک نیست بحث حراست دانشگاه و پرونده گذاشتن زیر بغل و پرت کردن ما با احترام به بیرون و از این حرفا.
دفعه آخرت باشه به مریم گیر میدیا.نه من نمیترسم زرنگی میخوای بگم که دو روز دیگه با مامور حراست بیای سر کلاس.
اگه میدونی برو بگو دیگه چرا لفتش میدی؟؟؟؟؟

احسان امو سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:56 http://www.aceboy2.blogfa.com

سلام عزیزم لینک مارودرست کن :(

سلام داداشی
به روی چشم

هادی چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 http://www.hadigold.blogfa.com

از عاشقی پرسیدن چرا کور شدی
گفت: چشمانم را دوست داشت فدایش کردم

ممنون از متن قشنگت
به وبت حتما سر میزنم

شایان بی ال چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:07 http://www.shayanbl.blogsky.com/

سلام
اپم بدو بیا

سلام
الآنه میام داداشی

مریم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 http://maryampardis.blogfa.com

سلاااام . خوبی؟
بابا انقد بی گدار به اب نزن . چرا انقد همه جا جار میزنی کدوم وری هستی؟؟؟؟
امتحاناتم خوب میشی یا پاس میکنی یا پاست میکنن . غصه بی خودی نخور .
منم به این فکر کردم که چقد جالبه ۲۰ سال دیگه بچه های ما توی تاریخ همینایی میخونن که داره و قراره اتفاق میفته . جالبه نه ؟
فعلن ...
منتظر نظر سبزت هستم

سلاااااام.ممنون
باشه دیگه نمیگم.
آره خیلی.
حتما بهت سر میزنم
بای

شیما پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 http://www.shimanarges.blogfa.com

سلام اپ فوری اگه داری این نظرو میخونی زودی بیا لفطش نده
سریییییییییییییییییییییییییع

سلام.چشم فوری میام.

سعید پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:41

آقای با ادب اول سلام...
پرسم تو چکاره ی مریمی؟ در ضمن عقل کل مریم خواهرمه که تو نخود آش شدی: ->< و بگمت اگه من بسیجی بودم نمذاشتم خواهرم جوابتو بده! زیادی هم دور برداری میگمک بذارتت تو حالت بای کت.
من به میر حسین رای دادمو بشدت از اصولگراها بدم میاد مخصوصا موش کور ببخشید منظورم احمدی نژاد بود . من تو رو دیدم و حواسم به تو هست از لحاظ ترمی هم واسم بوقی ژس حد خودت رو نگه دار اگر هم گفتم کار به سیاست نداشته باش واسه خودت گفتم نه واسه ترسوندنت چون تو دانشگاهی که دکتر میبدی ریسشه نباید از اصولگراها بد گفت منم یقه بگیر نیستم آیکیو اگه بودم خو تا حالا تو دانشگاه نمیموندی اخراج شده بودی . ببین اگه میگم خودتو تابلو نکنی تو دانشگا واسه اینه که دوماه پیش یکی دوستا خودمو گرفتنو تعهد گرفتن ازش.
رفتی به خواهرم شماره دادی .....۰۹۳۸ به رو خودم نیاوردم حالا واسه من شاخ وشونه میکشی قناری؟

سلام سعید.حالا من شوخی کردم دیگه تو هم به دل نگیر.
تو چکاره مریمی؟از کجا معلوم.تازه اگه هستی هم باش منم دوستشم.
من نمی تونم حرف نزنم تو دانشگاه نمیدونم چرا؟؟ یه بسیجیه تو کلاسمون هست اگه جوابش ندم پر رو میشه.
خبرا چه زود میپیچه.دادم که دادم خودش میدونه.مگه مریم بچه هست که تو جوجه میخوای واسش تعیین تکلیف کنی.
ببخش اگه یه جاهایی بد حرف زدم.

مریم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 http://maryampardis.blogfa.com

سلام آریا چکار کنم که انقد وبم دیر باز میشه ؟
تازه آهنگم نداره
هان؟

سلام مریم
حجم قالب وبت بالاست.اما خیلی قشنگه.

احسان امو پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:05 http://aceboy.loxblog.com/

سلام عزیزم


آدرس وب جدیده من


http://aceboy.loxblog.com/

سلام داداشی
الآنه درستش میکنم

سعید پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:23

شاخبشی شاختو مشکنمه!!!!!!!!
دوستته؟؟ باریکلا
میخوای بگم دیگه محلتم نذاره ازبک؟
شماره دادی اما پشم هم حسابت نکرد چرا تو که دوستشی؟

چی فکر میکنی؟؟؟؟ فکر میکنی دختر ندیده ام؟؟؟
همه ی اینایی که بهم سر میزنن دوستام هستن مریم هم یکیشون
من فقط حال تو یکی رو میگیرم

ارسلان پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 15:04 http://11arsi.blogfa.com

سلام آریا جون بدو بیا پیشم که هم دلم برات تنگ شده هم آپم
اومدیا
منتظرم

سلام داداش ارسلان
من هم دلم واست تنگ شده بود
اومدم نظر هم دادم

شغال شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:29 http://www.boylove.blogsky.com

سلام پاشو بیا وبلاگ جدیدم اپ اول شایدهم اخریش .......بیا هر چه زودتر ..

48 تا عکس تک از فلورین نظرت رو هم بده ممنونم

www.boylove.blogsky.com

www.koylour.blogsky.com

اپم در حد فلورین ....در حد افسانه جومونگ ....در حد افسانه شجاعان .......

در جیمی .ریچی .در حد سهند جاهدی .

دعوتت میکنم برای همیشه به وبلاگم

سلام
باشه حتما میام نظر هم میزارم
ممنون که خبر دادی

شیما شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:57 http://www.shimanarges.blogfa.com

سلااااااااااااااااااام مشکلم حل شده
من اپم حتما بیا خوشحاااااااااااال میشم بیای!
عزززززززززززززززت زیاد!!!

سلااااااااااااااااااااااااام. چه خوب
چشم حتما میام
زت زیاد!!!!!

مریم یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 http://maryampardis.blogfa.com

سلاام آقا محسن
این داداش من زیادی غیرتیه ، تو جدی نگیر . رمز وبلاگ منو داره بخاطر همین اون نظر خصوصیه رو خونده . هیچ موقع نمیرفته تو وبلاگم نمیدونم چرا انقد حساس شده!
حالا طوریکه نشده اونم مث خودته یعنی تو سیاست باهات هم عقیدس . از این نظر نگران نباش .
راستی امتحانا چی شد ؟
معدل 98/19 دیگه نه ؟؟؟
بابا تدریس خصوصی نمیکنی؟؟

سلام کی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
محسن کیه؟؟؟؟ اشتباهی اومدی یا همون مریم خودمونی؟؟؟؟
معلومه چقدر غیرتیه اصلا به گفتنت احتیاجی نبود من خودم همون روزاول اینو فهمیدم.
در مورد من چی فکر کردی؟؟؟انتظار داری باور کنم داداشته؟؟؟؟
نه میدونم این اولین داداشت نیست آخریش هم نیست آخه دخترا داداش زیاد دارن
مگه شما دخترا میزارید پسرا هم تو امتحانا خودی نشون بدن
چرا تدریس خصوصی رو هستم کی؟؟؟

اصغر یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 http://asgharnazkesh.blogfa.com

سلام داداش وبلاگو حذفش کردم.
زیاد وقتمو میگرفت.
حالا با همین نگارستان هستم اگه دوست داشتی به جای اون اصغر(لینکهات) لینک کن منم لینکت میکنم بای عزیزم.

سلام داداشی
به نظر من خوب کاری کردی من که توی امتحانات گند زدم
حتما سر میزنم

احسان امو جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:35 http://www.aceboy.loxblog.com

سلام آریا
خوبی عزیزم؟
یه سر بزن

سلام احسان
ممنون
باشه حتما میام

داریوش شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 http://dariush1.blogfa.com

آپم
بدو بیا

چشم

رضا (Best Boy) شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 22:51 http://www.shirazboys.blogsky.com/

سلام
خوبی
ایول خیلی خوشحالم که با مریم خانم دوست شدی
این یارو هم که میگه من داداششم دروغ میگه
دوست پسرش هست
اخه دخترا تو دو دره بازی کم نمیارن
ولی نمیدونن که ما پسر ها زرنگ تر هستیم قبلا دورشون زدیم
اصلا ولش کن
اپ کردم
این اپ من و مرتضی هست حتما بیا
بای

سلام
ممنون
من با همه ی بچه هایی که به وبم سر میزنم دوستم مریم هم یکیشون
خودش اومد این بازی رو شروع کرد یه وقت یه فکر بدی نکنی ها
میدونم اصلا این اولین داداشش نیست آخریش هم نیست همین الآنش هم بیستا دیگه داداش داره
باشه حتما یه سر میزنم
بای

شیما یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:22 http://www.shimanarges.blogfa.com

سلام اومدم یه سوال بپرسم:
این کلمه ی بی ال مخفف کلمه ی بوی لاو (boy love)هستش؟
خب اگه اینطوری باشه واسه دخترا میشه جی ال:گرل لاو(girl love)
خب بازم اگه این جی ال درست باشه من یه جی ال باید باشم چون خداییش خیلی زود با دخترا صمیمی میشم.مخصوصا نرگس جونم(love)
خب حالا بگو ببینم درست گفتم این جی ال رو؟
یه سوال فنی دیگه شما بالاخره اسمت اریاست یا محسن؟
(البته محسن اسم خیلی قشنگیه از اریا قشنگتره.......منحرف اسم داداشم محسنه این فکرا چیه به ذهنت خطور میکنه دیگه تکرار نشه!)
خب این دو تا سوالو جواب بدیااااااااااااااااااااااااا
بای بای!

سلام
آره دیگه تو همین مایه هاست
نمیدونم من که فکر میکنم دخترا مثل پسرا نباشن یعنی تا این اندازه نباشن
نه شیما این مریم قاطی کرده محسن چیه اسم اصلی من مجتبی ست. تو رو خدا نیگا کن مریم چقدر ... داره که اسماشونرو هم قاطی میکنه

اینم ازجوابات که دادم.در مورد اون جی ال هم من نمیدونم زیاد اما همینجوریهاست. اصلا دخترا اینجور نیستن من که تا حالا ندیدم و نشنیدم فکر کنم تو اولیش باشی


بابای

ارسلان سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 13:56 http://11arsi.blogfa.com

سلام آریا جون خوبی ؟
پاشو بیا که با یه داستان کوتاه دیگه
ولی آموزنده و جالب
آپم
ارسلان منتظرت میمونه !!!
فعلا

سلام داداش ارسلان
ممنون......اومدم نظر هم واست گذاشتم داداشی
خیلی هم قشنگ بود مثل همیشه

بای

اشکان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 14:31 http://bighararboys.blogsky.com

سلام جیگر

چطوری پسر؟
امتحانا خوب بود؟

سلام داداشی

ممنون
خوب که نه ولی یه جورایی پیچوندیمش رفت

امین کو چو لو جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 http://www.hldkd.blogsky.com

سلام

تر خدا دوستم دعا کنید

آپم بیاید منتظر هستم

تر خدا دوستم دعا کنید تر خدا

سلام

الآن میام پیشت ببینم چی میگی

دوست جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 20:17

سلام
22بهمن یادت نره گله

سلام
تو کدوم طرفی هستی؟؟؟
راست بگو برادر بسیجی که نیستی بخوای یقه بگیری

مریم شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 http://maryampardis.blogfa.com

سلام
من 2تا داداش دارم اسم هیچکدومم رضا نیس ..
اگه دیگه خواهر شما از اون داداشا داشته باشه ما که نه تا حالا ازین داداشا داشتیمو نه میخوایم داشته باشیم ..
همیشه دخترا بهترن که معدلشون بیش تر میشه..شما که بی الین و ...!

سلام
چی میگی مریم چند روزیه حالت سر جاش نیستا.رضا کیه؟؟ما رو دست انداختی؟؟؟
اگه منظورت خواهر واقعیه که نه ندارم اگه منظورت از اون خواهرست بدون تموم خواهرای من یه داداش دارن که اونم منم
کی از دخترا دیگه بیکارتره....همیشه تو خونه میشینن و درس میخونن....آخرش هم باید همون بچه بشورن وپوشک عوض کننن

مریم شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 17:26 http://maryampardis.blogfa.com

سلام
تو دیگه چرا ؟
من نمیدونم اسمت کیه دیدم سعید گفت محسن .. گفتم حتما محسنی ..
رضا کیه ؟ تو گفتی رضا ! منم گفتم ۲ تا داداش دارم هیچکدوم رضا نیسن
داداش ... نمیدونم .. فقط میدونم ارسلان بهم میگه آبجی شیما هم میگه آبجی تو منو میشناسی که اینجوری راجع بهم حرف میزنی ؟ این رضا منو میشناسه که اینطوری میگه ؟ ؟ ؟
خوبه حالا شما پسرا بدترین ، انقدر دوست دختر دارین که اسماشونو فراموش میکنین ..
( سلام شیمایی ؟ اٌه ببخشین نیلوفر نیسی ؟ نازی چطو ؟ الهام ؟ واااااااای یاسمن تویی؟!!!)
باشه آقا مجتبی هر جور دوس داری فکر کن اما من از اوناش نیستم فکرم نمیکردم تو اینجوری باشی سعید هم داداشمه .. داداش ! البته نمیدونم منظور تو از داداش داشتم دخترا چیه اما من و اون خواهر برادریم نه مث رابطه ی منو ارسلان یا ...
دخترا پاکن البته اگه پسرا کثیفشون نکنن اینو یادت بمونه ..

سلام مریم
چیو چرا؟؟!!!
من نه سعید و میشناسم نه محسن و و رضا که میگین.
نه به خدا شوخی کردم دوست دختر چیه؟؟؟؟ مگه در موردم چی فکر میکردی؟؟؟
پسرا هم پاکن البته اگه دخترا کثیفشون نکنن

اشکان شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 22:55 http://bighararboys.blogsky.com

سلام داداشی

خوبی؟

قالب وبت خیلی قشنگه
اسمتو عوض کردم

راستی اون لینک من عوض شده چون بستنش
اینو بزار جاش:
bigharar-boy.blogsky.com

قربون دستت
بابای

سلام داداش اشکان

ممنون
به قشنگی قالب وب تو که نمیرسه

باشه عوضش میکنم
بای

ارسلان یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:37 http://11arsi.blogfa.com

سلام آریا جون
بیا که اپم ولی ان دفعه داستان نیستش
خودت بیا ببین
دوست دار تو ارسلان
فعلا

سلام ارسلان جون
باشه حتما میام داداشی

ممنون که خبرم کردی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد