ღ♥*•سرزمین آرزوها•.ღ*•

اگر خدا آرزویی را در دل تو انداخت بدان توانایی رسیدن به آن را در تو دیده...

ღ♥*•سرزمین آرزوها•.ღ*•

اگر خدا آرزویی را در دل تو انداخت بدان توانایی رسیدن به آن را در تو دیده...

چقدر دوست داشتن زیباست...

دلتنگی همینه

هرشب زیر نور مهتاب، لب پنجره بشینی و قطرهای بارون دلتنگی رو بشمری!

میدونی تا حالا چندتا شدن؟!

واسه هرکدومشون یه ستاره نشون کرده بودم!

ولی انگار ستاره ها دارن کم میارن!

اشکالی نداره!

اگه تو نیستی،عوضش دلتنگیات هرشب بهم سر میزنن!

هیچوقت تنهام نذاشتن...

مثل خاطره هات که همیشه به تازگی بارون چشام وفادار بودن!   

 ستاره هنوز بیداری؟

بازم امشب خواب نداری؟

نکنه تو هم مثل من دلتنگی...چشم انتظاری!

نکنه تو هم توی شب خسته از غبار جاده خواب مهتابو میبینی!

نکنه هجوم ابرا تو رو هم از من بگیره!

باکدوم بهانه باید شبو از کوچه دزدید/ گل سرخ عاشقی رو به غریبه ها نبخشید

ستاره همه غرورم پیشکش ناز تو باشه/ تو بمون تا چشمای من تا سپیدی سحر تنها نباشه...  

شب وقتی همه جا ساکت میشه انگار صدای ناقوس دلتنگی فرصت رقصیدن تو آسمون دلم رو پیدا می کنه. 

و چقدر رقصیدن این صدا توی آسمون پرستاره زیباست!

خدایا،باهمه دلتنگی ها و کم تحملی ها،غصه ها و دلوابستگی ها

ازت میخوام محبتی رو که توی قلبم بهم هدیه کردی ازم نگیری!

خدایا!یه وقت نذاری خسته بشم! یه وقت نذاری ناامید بشم و رهام کنی!

چقدر دوست داشتن زیباست؛ خدایا! یه وقت این زیبایی رو از قلب من نگیری!!!

خدایا بهونه دوست داشتن این دنیا رو ازم نگیر! 

 

از همه دوستای خوبم که کم یا زیاد اینجا حضور داشتن و نظرای قشنگشون رو به یادگار گذاشتن ممنون

از آبجی های گلم: شیما.فائزه.سارا.مهسا.یکتا.ریحانه.بیتا.شیدا.مینا.آیدا.شادن و ...

وداداشای عزیزم مزاحم کوچولو.اشکان.داریوش.ارسلان.آرتین و ... ممنون. 

 منو هم تو دعاهاتون فراموش نکنین

شاید دوباره برگشتم....

وقتی خدا بهم نگاه می کنه...

خواستم از تو بنویسم. باز هم به صفحه ی سفید کاغذ پناه می برم، و رقص قلم، که عجیب بوی تنهایی ام را می دهد. نوشتن را دوست دارم، بازی با کلمات، عجیب آرامم می کند. من با کلمات دوست هستم، من با کلمات زندگی کرده ام. اما میدانی، از تو نوشتن سخت است!


آخر می ترسم، می ترسم نکند از تو بنویسم و کم بنویسم. از تو بنویسم و نتوانم، نتوانم بنویسم از لذت اولین پرواز پرستوی کوچک. بنویسم و نگویم از دلشوره های دوست داشتنی یک کرم برای پروانه شدن، و از شوق غنچه برای شکفتن، گل شدن. و آنوقت جوجه پرستو ها دلگیر شوند و کرم ها هم و غنچه ها، و خدا نکند که دلگیر شوند و پرواز بمیرد، و کسی دیگر کرم ها را دوست نداشته باشد و غنچه ها یادشان برود شکفتن را و گل ها فراموش شوند.


نمیدانم. نمیدانم کیستی، باور کن نمیدانم… سخت است گفتنش! آخر میدانی، سخت است توصیف چشم های خدا! مثل چشم های تو پاک و بیگناه. میدانم، خوب میدانم هیچکس باور نخواهد کرد که من، فرشته ای دیده ام. و من فرشته ای را دیده ام. و کور شوم اگر دروغ بگویم.


تو شاید آن آسمان آبی بی انتها باشی که سقفی بود برای روزهای بی پناهی ام، شاید آن رگباری از قطره های خیس باران باشی که سمفونی عاشقانه ای از سخاوت را در گوش هایم زمزمه می کرد، یا شاید خنده های معصومانه ی کودکی که بی بهانه از دیدنش خندیدم.



و خدا مهربان بود. وقتی که تو چشم در چشم من دوختی و من سیر نمی شدم از اون نگاه های پاک و معصومانه ات.دستانت را به من بده. میخواهم باور کنم بودنت را. بگذار باور کنم که خواب نیستم، که رویا نیست. تو هستی، همینجا، در کنار من. من تو را دارم.  آری، من فرشته ای را، من خود خدا را دیده ام. وقتی که چشم در چشم من دوخت.


آخ که چقدر دلم تنگه واسه تو. واسه تو که این روزا نیستی.واسه تو که بازم به من شوق بودن بدی ولی من انتظار رو خوب یاد گرفتم.به حرمت نگاه ناگهان قسم که منتظر می مونم...

همه چیز را یاد گرفته‌ام!

دیگر یاد گرفته‌ام شبها بخوابم "با یاد تو"

تو نگرانم نشو!

همه چیز را یاد گرفته‌ام!

راه رفتن در این دنیا بدون تو را هم یاد گرفته‌ام!

یاد گرفته‌ام که چگونه بی صدا بگریم!

یاد گرفته‌ام که هق هق گریه‌هایم را با بالشم بی صدا کنم!

تو نگرانم نشو!!

همه چیز را یاد گرفته‌ام! 


یاد گرفته‌ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی!

یاد گرفته‌ام ....

نفس بکشم بدون تو ....

و به یاد تو!

یاد گرفته‌ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن ....

و جای خالی‌ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم!

تو نگرانم نشو!

همه چیز را یاد گرفته‌ام! 


یاد گرفته‌ام که بی تو بخندم ....

یاد گرفته‌ام بی تو گریه کنم ...

و بدون شانه‌هایت ....!

یاد گرفته‌ام ....

که دیگر عاشق نشوم به غیر تو! 


یاد گرفته‌ام که دیگر دل به کسی نبندم ....

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم!

اما هنوز یک چیز هست ....

که یاد نگر فته‌ام ....

که چگونه ....

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ....

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

تو نگرانم نشو!! 


"فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت.

جزیره

من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجها
قامتم یه بستر.. 


یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی 


زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه
آره اینو خوب می دونم حس عاشقی همینه 


اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
یه روزی رفتی و من رو بی کس و تنها گذاشتی

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی


دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقته مردن باز سراغت رو میگیره

تو واسم عزیزترینی خودت اینو خوب میدونی 

کاش بیاد اون روز که تنها تو کنار من بمونی... 


۸ جمله پرکاربرد ایرانی

ادامه مطلب یادتون نره......

ادامه مطلب ...

به تو عادت کرده بودم...

 

 به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن 

 
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم 

 
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو 

 
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
بی تو هجرت کرده بودم 

 
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم 

 
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی؟

 

ادامه مطلب و یه داستان قشنگ... 

نخونید پشیمون میشیدا....

ادامه مطلب ...